دوش با دوست محاکات بجان از اثیر اخسیکتی غزل 109

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

دوش با دوست محاکات بجان میگردم

1 دوش با دوست محاکات بجان میگردم نکته را راه به هنجار زیان میگردم

2 غیرت عشق چنان پرده همیداشت که من نقش اسرار زخود نیز نهان میگردم

3 چون جهان نزل جنان بود من از پیروزی منزل همت از آنسوی جهان میگردم

4 نظر از هرچه فلک دید، زمین میخواندم خرد از هرچه خبر داشت، عیان میگردم

5 تامرابو، که هم از من بخرد یار به هیچ سود و سرمایه بر آن بیع زیان میکردم

6 بحروفی که همی بست سر حلقه دُرج خاتم غیب در انگشت بیان میکردم

7 او چو خورشید مرا کان گهر کردی و من دامن او صدف گوهر کان میکردم

8 تا بآماج رسد تیر سحر یعنی آه گاه تیر از قد خود گاه کمان میکردم

9 دم بدادند مرا دام طرازان حواس زآنکه پرواز نه در اوج مکان میکردم

عکس نوشته
کامنت
comment