- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش با دوست محاکات بجان میگردم نکته را راه به هنجار زیان میگردم
2 غیرت عشق چنان پرده همیداشت که من نقش اسرار زخود نیز نهان میگردم
3 چون جهان نزل جنان بود من از پیروزی منزل همت از آنسوی جهان میگردم
4 نظر از هرچه فلک دید، زمین میخواندم خرد از هرچه خبر داشت، عیان میگردم
5 تامرابو، که هم از من بخرد یار به هیچ سود و سرمایه بر آن بیع زیان میکردم
6 بحروفی که همی بست سر حلقه دُرج خاتم غیب در انگشت بیان میکردم
7 او چو خورشید مرا کان گهر کردی و من دامن او صدف گوهر کان میکردم
8 تا بآماج رسد تیر سحر یعنی آه گاه تیر از قد خود گاه کمان میکردم
9 دم بدادند مرا دام طرازان حواس زآنکه پرواز نه در اوج مکان میکردم