-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش چون از لعل میگون تو میگفتم سخن همچو جام از باده لعلم لبالب شد دهن
2 مرده در خاک لحد دیگر ز سر گیرد حیات گر به آب دیدهٔ ساغر بشویندش کفن
3 با جوانان پیر ماهر نیمه شب مست و خراب خویشتن را در خرابات افکند بی خویشتن
4 تشنگانرا ساقی میخانه گو آبی بده رهروانرا مطرب عشاق گو راهی بزن
5 گر نیارامم دمی بی همدمی نبود غریب زانکه با تنها بغربت به که تنها در وطن
6 ایکه دور افتادهئی از راه و با ما همرهی ره بمنزل کی بری تا نگذری از ما و من
7 بلبل از بوی سمن سرمست و مدهوش اوفتد ما ز گلبوئی که رنگ و روی او دارد سمن
8 باغبان چون آبروی گل نداند کز کجاست باد پندارد خروش نالهٔ مرغ چمن
9 در حقیقت پیر کنعان چون ز یوسف دور نیست ای عزیزان کی حجاب راه گردد پیرهن
10 جان و جانانرا چو با هم هست قرب معنوی اعتبار بعد صوری کی توان کردن ز تن
11 گر چه خواجو منطق مرغان نکو داند ولیک از سلیمان مرغ جانش باز میراند سخن