-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوشم وطن به جز در دیر مغان نبود قوت روان من ز شراب مغانه بود
2 بود از خروش مرغ صراحی سماع من وز سوز سینه هر نفسم جز فغان نبود
3 دل را که بود بی خبر از جام سرمدی جز لعل جانفزای بتان کام جان نبود
4 طاوس جلوه ساز گلستان عشق را بیرون ز صحن روضهٔ قدس آشیان نبود
5 کس در جهان نبود مگر یار من ولیک گرد جهان بگشتم و او در جهان نبود
6 بر هر طرف ز عارض آن ماه دلستان دیدم گلی شکفته که در گلستان نبود
7 همچون کمر بگرد میانش درآمدم او را میان ندیدم و او درمیان نبود
8 جز خون دل که آب رخم را بباد داد در جویبار چشم من آب روان نبود
9 گفتم کرانه بگیرم از آشوب عشق او وین بحر را چو نیک بدیدم کران نبود
10 کون ومکان بگشتم و در ملک هر دو کون او را مکان ندیدم و بی او مکان نبود
11 خواجو گهی بنور یقین راه باز یافت کز خویشتن برون شد و اینم گمان نبود