1 گر به خانه روی و در بندی به حقیقت بدان که دربندی
2 ملک شروان چه میکنی عارف به طلب پادشاه دربندی
3 همدانی طلب همی کردم یافتم آن عزیز الوندی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شمع خوشی افروختی عود دل ما سوختی از بهر بزم عاشقان شمعی ز نور افروختی
2 جز عاشقی کاری دگر از ما نمی آید دگر زیرا که از روز ازل ما را چنین آموختی
1 نعمت الله است دائم با خدا نعمت از الله کی باشد جدا
2 در دل و دیده ندیدم جز یکی گر چه گردیدم بسی در دو سرا
1 به سر خواجه کلان که مرا نبُود میل با کلاه شما
2 دنیی و آخرت نمی طلبم این و آن از کجا و ما ز کجا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **