1 یکروز بطبع با رهی دم نزنی تا عالمی از عربده بر هم نزنی
2 ای سنگین دل اگر بمیرم ز غمت کمتر ز یکی آه بود کم نزنی
1 این مژده شنیدی که بناگاه برآمد زین تنگ شکر خای که ازراه برآمد
2 آن همچو دم صبح که از گل خبر آورد وین همچو نسیمی که سحرگاه برآمد
1 حکیم یونان ان فلسفی نجیب الدین که واقفست بتحقیق برهمه اسرا ر
2 زمنطق و ز ریاضی و از طبیعیات نجوم و هندسه و علم طب و موسیقار
1 ای ترا بخت ندیم آمده دولت دمساز وی ترا چرخ رفیق آمده انجم همراز
2 ای شده منجلی از دانش تو سینه عقل وی شده ممتلی از بخشش تو معده آز