دوری از ما مکن ای چشم از خواجوی کرمانی غزل 507

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور

1 دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور زانکه جانی تو و از جان نتوان بود صبور

2 بی ترنج تو بود میوهٔ جنت همه نار لیک با طلعت تو نار جهنم همه نور

3 بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ در خط از سنبل مشکین سیاهت کافور

4 چشمت از دیدهٔ ما خون جگر می‌طلبد روشنست این که به جز باده نخواهد مخمور

5 سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن خاصه اکنون که جان باغ بهشتست و تو حور

6 خیز تا رخت تصوف بخرابات کشیم که ز تسبیح ملولیم و ز سجاده نفور

7 از پی پرتو انوار تجلی جمال همچو موسی ارنی گوی رخ آریم بطور

8 هر که نوشید می بیخودی از جام الست مست و مدهوش سر از خاک برآرد بنشور

9 چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور

10 ساقیا باده بگردان که بغایت حیف است ما بدینگونه ز می مست و می از ما مستور

11 حور با شاهد ما لاف لطافت می‌زد لیکن از منظر او معترف آمد بقصور

12 بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور

13 برو از منطق خواجو بشنو قصهٔ عشق زانکه خوشتر بود از لهجهٔ داود زبور

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر