او را به خود نبینی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 763

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

او را به خود نبینی او را به او توان دید

1 او را به خود نبینی او را به او توان دید هر کس که دید او را می دان که آنچنان دید

2 دیده ندید غیرش چندان که گشت و گردید خوش دیده ای که او را در غیر آن توان دید

3 جام جهان نمائی یاری که در نظر داشت او نور چشم مردم در آینه عیان دید

4 سرچشمهٔ حیات است این بحر دیدهٔ ما در چشم ما نظر کن کان بحر می توان دید

5 حکم ولایت ما منشور حضرت اوست توقیع آن نبیند هر کس که آن نشان دید

6 دل دیدهٔ خوشی دید روشن به نور رویش جانان هر دو عالم در جسم و جان روان دید

7 رندی که نعمت الله سرمست بیند او را شاید اگر بگوئی سرخیل عاشقان دید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر