جز خیال تو درین از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1502

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری

1 جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری

2 تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری

3 حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند به ازین هیچ کسی را نگشودند دری

4 غیر در خلوت من راه ندارد والله ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری

5 به خرابات تو را راه برم گر آئی این چنین ره ننماید به جهان راهبری

6 گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری

7 نعمت الله به دست آور و می جو خبرم که ز ذوق من سرمست بیابی خبری

عکس نوشته
کامنت
comment