1 آن شمع دمی ز چشم روشن نرود کاین سیل سرشک تا بدامن نرود
2 یار از بر من برفت و حرمان وصال داغیست که هرگز از دل من نرود
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا