- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک دل به سر کوی تو آباد نیابند یک جان زخم زلف تو ازاد نیابند
2 از بس که گرفتار غمت شد همه دلها آفاق بگردند و دلی شاد نیابند
3 روزی که روی مست و خرامان سوی بازار در شهر یکی صومعه آباد نیابند
4 می کش که به تسلیم نهادم سر خود، زانک در کشتن خوبان ز کسی داد نیابند
5 گفتی خبرت گه گهی از باد بپرسم از خاک طلب، کین خبر از باد نیابند
6 جان می کن و از بهر وفا دم مزن، ای دل کاین مزد ز خوبان پریزاد نیابند
7 ناخورده خراشی ز سر تیشه هجران سنگی به سر تربت فرهاد نیابند
8 با بخت چه کارم ز پی وصل، که هرگز مدبر صفتان گنج به بنیاد نیابند
9 خسرو، ز برای دل گم گشته چه نالی؟ دانی که دل رفته به فریاد نیابند