- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از شیفتگان چون من، سر باز برون ناید از سیمبران چون تو، طناز بیرون ناید
2 یکبار تو را دیدم جان شده باز آمد از دیده مشویک سو، تا باز برون ناید
3 تو حال دلم پرسی، من در رخ تو حیران خواهم که سخن گویم، آواز برون ناید
4 گفتی که شدی رسوا، سهل است، به یک بوسه بر بند دهانم را تا راز برون ناید
5 خود کیست، نمی دانی آن شوخ که پیوسته در سینه درون باشد، از ناز برون ناید
6 خط تو معاذالله حقا که عجب دارم کز جان من مسکین زاغاز برون ناید
7 دیوانه خوبان را عیار نگیرد کس تا در قدم اول جانباز برون ناید
8 از بس که فراوان زد دستان غمش خسرو ناله هم ازو زین پس ناساز برون ناید