نبسته جز بدی من، کمر بکینه از واعظ قزوینی غزل 50

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا

1 نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا ز سنگ گوهر خود، نالد آبگینه مرا

2 شکستگی است، ز بس سرنوشت کشتی من بجز شکسته خطی نیست در سفینه مرا

3 ز درد اینکه جدا گشته ام ز شمشادش الف الف شده چون شانه لوح سینه مرا

4 ز تنگدستی از آن دست برنمیدارم که پادشاهی فقر است ازین خزینه مرا

5 ز یاد سنگدلیهای او پرم، ترسم که تیر او ننشیند دگر به سینه مرا

6 چگونه واعظ با این پلاس پوشیها باین لباس پرستان نموده پینه مرا

عکس نوشته
کامنت
comment