- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن مدار برای من ای پسر روزه که کرد عارض سیمین تو چو زر روزه
2 ز ماه روزه چو کاهی شد ای پسر ماهت چگونه ماهی، ماهی بود به سر روزه
3 تو را چو از شکرت بوی شیر میآید سپید شد شکرت همچو شیر در روزه
4 ز لعل پر نمکت بوی خون همیآید گشادهای تو به خون دلی مگر روزه
5 ز روزه تا تو لب چون شکر فروبستی لبم گشاد به خونابهٔ جگر روزه
6 ز بس که جست بصر چون هلال روی تو را تباه کرد به خون مردم بصر روزه
7 دل از فراق تو در روزهٔ وصال بماند به جان تو که بنگشاد او دگر روزه
8 اگر سال کنم بوسهای جواب دهی که بیشکی برود حالی از شکر روزه
9 وگر به شب طلبم بوسهای بگویی روز که کس نداشت بدین شام تا سحر روزه
10 چو من ز عشق تو بیمار و زار مانده اسیر بیار بوسه و بیمار گو بخور روزه
11 چو جان رنج کش من ز هجر در سفر است رواست گر بگشاید درین سفر روزه
12 اگرچه من نگشایم ولیک بگشاید به یک شکر ز لب خوب دادگر روزه
13 خدایگان فلک قدر آنکه هر رمضان ز خوان او بگشاده است قرص خور روزه
14 سه ماه روزه گرفت و ز نور روزه او مدام در دو جهان گشت نامور روزه
15 ز بهر روزه شه نه سپر جشنی ساخت که بو که شه بگشاید بدین قدر روزه
16 فرشتگان که ز شوق خدای میدارند میان عرش معظم ز خواب و خور روزه
17 اگرچه صایم دهرند لیک بگشایند موافقت را با شاه پر هنر روزه
18 کسی که روزه گرفته است از شفاعت او اگر ز هیچ شماری توان شمر روزه
19 اگرچه خشکلب افتاد بحر و بر امروز ز ابر دست تو بگشاد بحر و بر روزه
20 حسام گوهریت لب ببست و نگشاید مگر به خون دلم خصم بد گهر روزه
21 چو بام فتح گشادی ز چتر لعل گشاد همای چتر تو از دامن ظفر روزه
22 کسی که سرکشد از طاعت تو یک سر موی هبا شمر تو نماز وی و هدر روزه
23 خدایگانا شعر لطیف را عطار ردیف کرد به مدح تو سر به سر روزه
24 منم که ختم سخن بر من است و زهره کراست که صد سخن بگشاید بدیهه بر روزه
25 همیشه تا شب و روز است عید روزی باد هزار عیدت و عیدیت باد هر روزه