-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بپای خم نهم سر نبری گمان مستی که بسجده وی افتم ز کمال می پرستی
2 بشکست خودپرستان سگ پیر میفروشم که سفال دردی او شکند سفال هستی
3 ز گدایی دردل سر پادشاهیم نیست که بلند همتان را نبود هوای پستی
4 چو سبو پر است ساقی بقدح شراب اولی نخورد فراخ روزی غم روز تنگدستی
5 ز تو خوشدلیم اهلی بهمین که دامن از می همه کس بآب شوید تو بگریه های مستی
6 اهلی از دانه اشکی چه غم از دل برود با چنین خرمن غمها که تو اندوختهای