چو بپای خم نهم سر نبری از اهلی شیرازی غزل 1280

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

چو بپای خم نهم سر نبری گمان مستی

1 چو بپای خم نهم سر نبری گمان مستی که بسجده وی افتم ز کمال می پرستی

2 بشکست خودپرستان سگ پیر میفروشم که سفال دردی او شکند سفال هستی

3 ز گدایی دردل سر پادشاهیم نیست که بلند همتان را نبود هوای پستی

4 چو سبو پر است ساقی بقدح شراب اولی نخورد فراخ روزی غم روز تنگدستی

5 ز تو خوشدلیم اهلی بهمین که دامن از می همه کس بآب شوید تو بگریه های مستی

6 اهلی از دانه اشکی چه غم از دل برود با چنین خرمن غم‌ها که تو اندوخته‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment