به حسن تو از جلال الدین محمد مولوی غزل 1038

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

به حسن تو نباشد یار دیگر

1 به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر

2 مرا غیر تماشای جمالت مبادا در دو عالم کار دیگر

3 بدزدیدی ز حسن تو یکی چیز اگر بودی چو تو عیار دیگر

4 چو خورشید جمالت روی بنمود ز هر ذره شنو اقرار دیگر

5 زهی دریا که آگندی ز گوهر که هر قطره نمود انبار دیگر

6 به یک خانه دو بیمارند و عاشق منم بیمار و دل بیمار دیگر

7 خدایا هر دو را تیمار کردی ولیکن ماند آن تیمار دیگر

8 چه داند جان منکر این سخن را که او را نیست آن دیدار دیگر

9 که منکر گفت سنایی خود همینست سنایی گفت نی خروار دیگر

10 بدان خروار تو خروار منگر گشا دو چشم عیسی وار دیگر

عکس نوشته
کامنت
comment