تا تو ز هستی خود زیر و از عطار نیشابوری غزل 761

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

تا تو ز هستی خود زیر و زبر نگردی

1 تا تو ز هستی خود زیر و زبر نگردی در نیستی مطلق مرغی بپر نگردی

2 زین ابر تر چو باران بیرون شو و سفر کن زیرا که بی سفر تو هرگز گهر نگردی

3 این پردهٔ نهادت بر در ز هم که هرگز در پرده ره نیابی تا پرده‌در نگردی

4 گر با تو خلق عالم آید برون به خصمی گر مرد این حدیثی زنهار برنگردی

5 ور بر تو نیز بارد ذرات هر دو عالم هان تا به دفع کردن گرد سپر نگردی

6 گرچه میان دریا جاوید غرقه گشتی هش دار تا ز دریا یک موی تر نگردی

7 گر عاقل جهانی کس عاقلت نخواند تا تو ز عشق هر دم دیوانه‌تر نگردی

8 گر تو کبود پوشی همچون فلک درین راه همچون فلک چرا تو دایم به سر نگردی

9 عطار خاک ره شو زیرا که اندرین راه بادت به دست ماند خاک ره ار نگردی

عکس نوشته
کامنت
comment