1 خر نیست کسی که از جهان ناز خرد یا عشوه این سپهر کجباز خرد
2 خود را بغم جهان چرا بفروشم من بنده آن که از غمم باز خرد
1 تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما
2 گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما
1 هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست داند چو من که عشق چه چیزست و درد چیست
2 ای شاخ گل بسوختم از غیرت صبا گر نیست عاشق این آه سرد چیست
1 زهی ملاحت و خوبی که با تو محبوب است که خشم و ناز و وفا هرچه می کنی خوب است
2 بکن هر آنچه تو خواهی که گر وفا نبود کرشمه های جفا نیز از تو مطلوب است