1 اهلی در نظم و گوهر طبع فضول از مهر علی دارد و از حب رسول
2 از موم امید شمعها ساخته است امید که روشن شود از برق قبول
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خونم به جور تیغ تو در گردن خودست هر کس با تو دوست بود دشمن خودست
2 مستانه سرو ناز تو ره میرود مگر سرمست جلوه ای خرامیدن خودست
1 از لطف اگرچه با سگ خویشت عجب خوش است من کیستم که با تو نشینم ادب خوش است
2 گر کعبه وصال تو نتوان بسعی یافت ننشینم از طلب که درین ره طلب خوش است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به