ایا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 60

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را

1 ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

2 منم ای برق رام تو برای صید و دام تو گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

3 چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره چه داند یوسف مصری غم و درد زلیخا را

4 گریبان گیر و این جا کش کسی را که تو خواهی خوش که من دامم تو صیادی چه پنهان صنعتی یارا

5 چو شهر لوط ویرانم چو چشم لوط حیرانم سبب خواهم که واپرسم ندارم زهره و یارا

6 اگر عطار عاشق بد سنایی شاه و فایق بد نه اینم من نه آنم من که گم کردم سر و پا را

7 یکی آهم کز این آهم بسوزد دشت و خرگاهم یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکرخا را

8 خمش کن در خموشی جان کشد چون کهربا آن را که جانش مستعد باشد کشاکش‌های بالا را

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر