-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت
2 غم کارم بخور امروز که شد کار از دست دلم این لحظه نگهدار که دلدار برفت
3 که کند چارهام این لحظه که بیچاره شدم که دهد یاریم امروز که آن یار برفت
4 جهد کردم که ز دل بو که برآید کاری چکنم کاین دل محنت زده از کار برفت
5 این زمان بلبل دلسوخته گو دم در کش زانکه آن طوطی خوش نغمه ز گلزار برفت
6 درد بیمار عجب گر بدوائی برسد خاصه اکنون که طبیب از سر بیمار برفت
7 همچو آن فتنه که دیوانهام از رفتارش آدمی زاده ندیدم که پری وار برفت
8 بت ساغر کش من تا بشد از مجلس انس آبروی قدح و رونق خمار برفت
9 آن چه میبود که تا ساقی از آن میپیمود کس ندیدیم که از میکده هشیار برفت
10 بوی انفاس تو خواجو همه عالم بگرفت این چه عطرست که آب رخ عطار برفت