-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پریشان کرد حال من سر زلف پریشانش بر افکن زلف از عارض شب من روز گردانش
2 چه خوش درد دلی دارم که هر درمان فدای او به جان این درد می جویم نخواهم کرد درمانش
3 دلم گنجینهٔ عشق است و نقدگنج او در وی اگر گنج خوشی جوئی بجو در کنج ویرانش
4 اگر در مجلس رندان زمانی فرصتی یابی ز ذوق این شعر مستانه درآن مجلس فروخوانش
5 اگر زاهد ز مخموری نخواهد نعمت الله را به جان جملهٔ رندان که می خواهند رندانش