نومید مشو از جلال الدین محمد مولوی غزل 631

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد

1 نومید مشو جانا کاومید پدید آمد اومید همه جان‌ها از غیب رسید آمد

2 نومید مشو گر چه مریم بشد از دستت کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد

3 نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد

4 یعقوب برون آمد از پرده مستوری یوسف که زلیخا را پرده بدرید آمد

5 ای شب به سحر برده در یارب و یارب تو آن یارب و یارب را رحمت بشنید آمد

6 ای درد کهن گشته بخ بخ که شفا آمد وی قفل فروبسته بگشا که کلید آمد

7 ای روزه گرفته تو از مایده بالا روزه بگشا خوش خوش کان غره عید آمد

8 خامش کن و خامش کن زیرا که ز امر کن آن سکته حیرانی بر گفت مزید آمد

عکس نوشته
کامنت
comment