- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شام غم دلخستگان را بیتو جان بر لب رسد تیره گردد روز بیماران چو وقت شب رسد
2 از تب غم چون نگریم یا نسوزم همچو شمع چون به مغز استخوانم آتش آن تب رسد
3 کی به چشم من رسد از خاک پایت سرمهای چشم میدارم که گردی از سم مرکب رسد
4 یار مهمانست ساقی بده کاین فرصتی است کی دگر در خانه بخت من این کوکب رسد
5 من چه کارم با حدیث یوسف زندانی است بنده آن سرو آزادم که از مکتب رسد
6 زاهدا، می پیش صاحب مشربست آب حیات حیف باشد آب حیوان گر به بیمشرب رسد
7 ما کجا اهلی و صاف چشمه نوش از کجا جرعهٔ جامی مگر زان شوخ شیرینلب رسد