1 ای فرق تا به پای همه آرزوی دل آب حیات رانده خیالت به جوی دل
2 دل بستمت به زلف ندانستم این قدر کز وی چنین دراز شود گفتگوی دل
3 عمری به گرد کوی تو گشتم چوبیدلان نی دل به دستم آمد و نی آرزوی دل
4 در خون دل خوردم، نکنم جز دعای تو زیرا که من به سوی توام، نی به سوی دل
5 چندین که دل جفای ترا شکر می کند شرمنده هم نمی شوی آخر ز روی دل
6 یک موی از سر تو مبادا که بگسلد آویختی، اگر چه به هر تار موی دل
7 خسرو حدیث درد تو، باری کجا کند؟ زیرا که نیست در تن افسرده بوی دل