عزمها از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 215

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عزمها و قصدها در ماجرا

1 عزمها و قصدها در ماجرا گاه گاهی راست می‌آید ترا

2 تا به طمع آن دلت نیت کند بار دیگر نیتت را بشکند

3 ور بکلی بی‌مرادت داشتی دل شدی نومید امل کی کاشتی

4 ور بکاریدی امل از عوریش کی شدی پیدا برو مقهوریش

5 عاشقان از بی‌مرادیهای خویش باخبر گشتند از مولای خویش

6 بی‌مرادی شد قلاوز بهشت حفت الجنه شنو ای خوش سرشت

7 که مراداتت همه اشکسته‌پاست پس کسی باشد که کام او رواست

8 پس شدند اشکسته‌اش آن صادقان لیک کو خود آن شکست عاشقان

9 عاقلان اشکسته‌اش از اضطرار عاشقان اشکسته با صد اختیار

10 عاقلانش بندگان بندی‌اند عاشقانش شکری و قندی‌اند

11 ائتیا کرها مهار عاقلان ائتیا طوعا بهار بی‌دلان

عکس نوشته
کامنت
comment