- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا چون واقف اسرار گشتی ز جمله کارها بیکار گشتی
2 همان سودایی و دیوانه میباش چرا عاقل شدی هشیار گشتی
3 تفکر از برای برد باشد تو سرتاسر همه ایثار گشتی
4 همان ترتیب مجنون را نگه دار که از ترتیبها بیزار گشتی
5 چو تو مستور و عاقل خواستی شد چرا سرمست در بازار گشتی
6 نشستن گوشه ای سودت ندارد چو با رندان این ره یار گشتی
7 به صحرا رو بدان صحرا که بودی در این ویرانهها بسیار گشتی
8 خراباتی است در همسایه تو که از بوهای می خمار گشتی
9 بگیر این بو و میرو تا خرابات که همچون بو سبک رفتار گشتی
10 به کوه قاف رو مانند سیمرغ چه یار جغد و بوتیمار گشتی
11 برو در بیشه معنی چو شیران چه یار روبه و کفتار گشتی
12 مرو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی