1 دلا، ز تخت سلیمان کسی چه یاد دارد که عاقبت ببرد باد آنچه باد آرد
2 مگر نسیم قبولم چو غنچه بنوازد که کار بسته من روی در گشاد آرد
3 چو آفتاب کسی کو بلند همت شد ز سنگ خاره برون گوهر مراد آرد
4 اگر نه مستی عشق آورد فراموشی بوصل دل ننهد هرکه هجر یاد آرد
5 به نیم جرعه عیشی که میکشی خوشباش که گر زیاده کنی دردسر زیاد آرد
6 منال اهلی از آن مه که در شریعت عشق گناه از طرف آن بود که داد آرد
7 بردوش تو اهلی نشد آن دست حمایل آن نیست کمانی که ببازوی تو باشد