1 دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد
2 عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند
3 ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند
4 طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟
5 تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکند
6 ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکند
7 بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند
معنی شعر:
دلت شکسته است و مرادی داری از دعا و نیاز سحرگاهی غافل مشو از خداوند سبحان بخواه تا آرزوها و خواسته هایت را برآورده کند و بخت خفته ات بیدار گردد. انشاء الله دعایت مستجاب شود و حاجتت روا گردد.