ای دل، علم به ملک قناعت از امیرخسرو دهلوی غزل 1583

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن

1 ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن چشم طمع ز خوان خسان بی گزند کن

2 خاک است هستی تو و خواهی که زر شود از کیمیای نیستیش بهره مند کن

3 در خلوت رضا ز سوی الله روزگیر و ابلیس را به سلسله شرع بند کن

4 روزی اگر به سوخته محنتی رسی بر آتش درونه او جان سپند کن

5 آن کش ریاضتی نبود خود ز قند نه و آن کش محاسنی نبود، ریشخند کن

6 از کوی عقل بر در سلطان عشق رو وین تاج بفگن از سر و نعل سمند کن

7 تا چند زاغ مزبله، لختی همای باش خود را به نانمودن خویش ارجمند کن

8 جان کش نخست در قدم شبروان عشق برج حصار چرخ ز همت کمند کن

9 دشمن گرت ز پستی همت لگد زند تو خاک راه او شو و همت بلند کن

10 سنگ ار یکی زنند، دعاشان دوباره گوی کبر ار یکی کنند، تواضع دوچند کن

11 این آستانه ملک کسی، ز آن دیگر است خسرو برو تو، هیچ کسی را پسند کن

عکس نوشته
کامنت
comment