- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن چشم طمع ز خوان خسان بی گزند کن
2 خاک است هستی تو و خواهی که زر شود از کیمیای نیستیش بهره مند کن
3 در خلوت رضا ز سوی الله روزگیر و ابلیس را به سلسله شرع بند کن
4 روزی اگر به سوخته محنتی رسی بر آتش درونه او جان سپند کن
5 آن کش ریاضتی نبود خود ز قند نه و آن کش محاسنی نبود، ریشخند کن
6 از کوی عقل بر در سلطان عشق رو وین تاج بفگن از سر و نعل سمند کن
7 تا چند زاغ مزبله، لختی همای باش خود را به نانمودن خویش ارجمند کن
8 جان کش نخست در قدم شبروان عشق برج حصار چرخ ز همت کمند کن
9 دشمن گرت ز پستی همت لگد زند تو خاک راه او شو و همت بلند کن
10 سنگ ار یکی زنند، دعاشان دوباره گوی کبر ار یکی کنند، تواضع دوچند کن
11 این آستانه ملک کسی، ز آن دیگر است خسرو برو تو، هیچ کسی را پسند کن