جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 367

غزل 367 ام از 6329 غزلیات

دل آمد و دی به گوش جان گفت

1 دل آمد و دی به گوش جان گفت ای نام تو این که می‌نتان گفت

2 درنده آنک گفت پیدا سوزنده آنک در نهان گفت

3 چه عذر و بهانه دارد ای جان آن کس که ز بی‌نشان نشان گفت

4 گل داند و بلبل معربد رازی که میان گلستان گفت

5 آن کس نه که از طریق تحصیل آموخت ز بانگ بلبلان گفت

6 صیادی تیر غمزه‌ها را آن ابروهای چون کمان گفت

7 صد گونه زبان زمین برآورد در پاسخ آن چه آسمان گفت

8 ای عاشق آسمان قرین شو با او که حدیث نردبان گفت

9 زان شاهد خانگی نشان کو هر کس سخنی ز خاندان گفت

10 کو شعشعه‌های قرص خورشید هر سایه نشین ز سایه بان گفت

11 با این همه گوش و هوش مستست زان چند سخن که این زبان گفت

12 چون یافت زبان دو سه قراضه مشغول شد و به ترک کان گفت

13 وز ننگ قراضه جان عاشق ترک بازار و این دکان گفت

14 در گوشم گفت عشق بس کن خاموش کنم چو او چنان گفت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت

شاعر شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت چه کسی است ؟

شاعر شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت چیست ؟

قالب شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت غزل است

مضمون اصلی شعر دل آمد و دی به گوش جان گفت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر