-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی در هر خمیش مانده به هر گوشه درهمی
2 گه گه به ناز شانه کن آن زلف را، مگر دلهای دورمانده برون آید از خمی
3 مویی شدم ز هجر و تو گویی کز این قدر کاین از پی من است نگنجم به عالمی
4 در رشک آن که در غم تو گرددم شریک می میرم و غم تو نگویم به همدمی
5 گر جان رود، تو پرسش بیماریم میا ترسم که در دل آیدت از دیدنم نمی
6 افسوس مردنم مخور، ای پادشاه حسن زیرا گدای مرده نیرزد به ماتمی
7 چون درد کهنه در دل من یادگار تست یارب مباد درد مرا هیچ مرهمی
8 گر بی تو در بهشت برندم، زنم ز آه آتش در آن بهشت که گردد جهنمی
9 نبود عجب که مهر تو می روید از زمین هر جا که از دو دیده خسرو چکد نمی