- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آهوی را کرد صیادی شکار اندر آخر کردش آن بیزینهار
2 آخری را پر ز گاوان و خران حبس آهو کرد چون استمگران
3 آهو از وحشت به هر سو میگریخت او به پیش آن خران شب کاه ریخت
4 از مجاعت و اشتها هر گاو و خر کاه را میخورد خوشتر از شکر
5 گاه آهو میرمید از سو به سو گه ز دود و گرد که میتافت رو
6 هرکرا با ضد خود بگذاشتند آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند
7 تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر هجر را عذری نگوید معتبر
8 بکشمش یا خود دهم او را عذاب یک عذاب سخت بیرون از حساب
9 هان کدامست آن عذاب این معتمد در قفس بودن به غیر جنس خود
10 زین بدن اندر عذابی ای بشر مرغ روحت بسته با جنسی دگر
11 روح بازست و طبایع زاغها دارد از زاغان و چغدان داغها
12 او بمانده در میانشان زارزار همچو بوبکری به شهر سبزوار