جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

دی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1022

غزل 1022 ام از 6329 غزلیات

دی سحری بر گذری گفت مرا یار

1 دی سحری بر گذری گفت مرا یار شیفته و بی‌خبری چند از این کار

2 چهره من رشک گل و دیده خود را کرده پر از خون جگر در طلب خار

3 گفتم کی پیش قدت سرو نهالی گفتم کی پیش رخت شمع فلک تار

4 گفتم کی زیر و زبر چرخ و زمینت نیست عجب گر بر تو نیست مرا بار

5 گفت منم جان و دلت خیره چه باشی دم مزن و باش بر سیمبرم زار

6 گفتم کی از دل و جان برده قراری نیست مرا تاب سکون گفت به یک بار

7 قطره دریای منی دم چه زنی بیش غرقه شو و جان صدف پر ز گهر دار

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار

شاعر شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار چه کسی است ؟

شاعر شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار چیست ؟

قالب شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار غزل است

مضمون اصلی شعر دی سحری بر گذری گفت مرا یار چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر