-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی رفتی چو خورشید از نظر روز مرا شب ساختی
2 چون خون نریزد چشم من کز بعد عمری یکشبم ساقی شدی می دادیم بازم ز چشم انداختی
3 ای در میان گلرخان قد تو در خوبی علم بشکست بازار بتان هرجا علم افراختی
4 ناگه نظر کردی بمن گفتم طبیب من شدی تا حال خود گفتم ترا با دیگران پرداختی
5 کارم چو ماه از مهر تو چون اندک اندک شد درست رخ تافتی باز از غمم چون ماه نو بگداختی
6 من خود چه ارزم پیش تو کز لاله رویان جهان شد صدهزاران خاک و تو قدر یکی نشناختی
7 اهللی تو در نرد وفا از نقش وصل آن پری اول زدی داوی عجب آخر ولی درباختی