دی شامگه کز پیش من مرکب از اهلی شیرازی غزل 1301

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی

1 دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی رفتی چو خورشید از نظر روز مرا شب ساختی

2 چون خون نریزد چشم من کز بعد عمری یکشبم ساقی شدی می دادیم بازم ز چشم انداختی

3 ای در میان گلرخان قد تو در خوبی علم بشکست بازار بتان هرجا علم افراختی

4 ناگه نظر کردی بمن گفتم طبیب من شدی تا حال خود گفتم ترا با دیگران پرداختی

5 کارم چو ماه از مهر تو چون اندک اندک شد درست رخ تافتی باز از غمم چون ماه نو بگداختی

6 من خود چه ارزم پیش تو کز لاله رویان جهان شد صدهزاران خاک و تو قدر یکی نشناختی

7 اهللی تو در نرد وفا از نقش وصل آن پری اول زدی داوی عجب آخر ولی درباختی

عکس نوشته
کامنت
comment