1 دش از داغت زمانی در غم دل بوده ام سوختم زین غم که یکدم از تو غافل بوده ام
2 ناصحا مهر پریرویان مرا دیوانه کرد ورنه من هم روزگاری چون تو عاقل بوده ام
3 در چمن گر بوده ام در سایه سنبل بخواب بی سر زلف تو گویا در سلاسل بوده ام
4 شیخ مسجد بوده ام سر حلقه رندان شدم هر کجا بودم بیمن دوست مقبل بوده ام
5 کعبه مقصود را نتوان بکام خویش یافت ساقیا می ده که من در سعی باطل بوده ام
6 از نشان کعبه ام اهلی چو مجنون بیخبر بس کز آن محمل نشین حیران محمل بوده ام
7 به در بهشت رضوان چو فرشته ام چه خواند که بکوی یار اهلی چو سگان مقام خواهم