1 ای گریه، ترا چه شکر گویم؟ کز تست هزار آبرویم
2 آید همه، بوی آتش دل هر بار که از جگر ببویم
3 بیگانه و آشنا به یک بار دانند که من غلام اویم
4 ای دیده، به جای اشک خون ریز یا دست ز دیدنت بشویم!
5 گفتی که «اسیر کیست خسرو؟» از غمزه بپرس، من چه گویم؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را بین زیر پای دیده این مستمند را
2 تا مردمان ترنج نبرند و دست هم یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
1 زمانه شکل دگر گشت و رفت آن مهربانیها همه خونابه حسرت شدست آن دوستگانیها
2 عزیزانی که از صبحت گرانتر بودهاند از جان چو بر دلها گران گشتند بردند آن گرانیها
1 موی را نیست این میان که تراست پسته را نیست این دهان که تراست
2 قامت راست سرو را ماند سرو باشد چنین روان که تراست؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به