1 شاهی، که به روز رزم از رادی زرین نهد او به تیر در پیکان
2 تا کشتهٔ او ازان کفن سازد تا خستهٔ او ازان کند درمان
1 همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلحست همه نیوشهٔ نادان به جنگ و فتنه و غوغاست
1 ضیغمی نسل پذیرفته ز دیو آهویی نام نهاده یکران
2 آفتابی، که ز چابک قدمی بر سر ذره نماید جولان
1 زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
2 به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار