1 با گدا خلق کن، دست سخایی درم است خنده در رو، بدل گریه ابر کرم است
2 نشود صاحب خود را نرساند به جزا ظلم را عادل اگر کس نشمارد ستم است
3 محو از صفحه گیتی شده امروز سخن آنکه گه حرف سخن میزند اکنون قلم است
1 درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش نیست چون می(خم) دیگ ما را نالهای در جوش نیست
2 چون بود پوشیده از مردم ز بیچیزی چه باک؟ این طبق را نعمتی بالاتر از سرپوش نیست
1 از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها بی زبان نرم، کی صورت پذیرد کارها؟
2 سفله عالیشان، ز منصبهای عالی کی شود؟ کی فزاید قدر خار از رفعت دیوارها
1 ای نام دلگشای تو عنوان کارها خاک در تو، آب رخ اعتبارها
2 خورشید و مه دو قطره باران فیض تو مدی ز جنبش قلمت روزگارها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به