1 مهرویان را یکان یکان برشمرید باشد به غلط نام مه ما ببرید
2 ای انجمنی که رد پس پرده درید بر دیدهٔ پر آتش من در گذرید
1 صوفیی در خانقاه از ره رسید مرکب خود برد و در آخر کشید
2 آبکش داد و علف از دست خویش نه چنان صوفی که ما گفتیم پیش
1 چونک صوفی بر نشست و شد روان رو در افتادن گرفت او هر زمان
2 هر زمانش خلق بر میداشتند جمله رنجورش همیپنداشتند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم