1 مهرویان را یکان یکان برشمرید باشد به غلط نام مه ما ببرید
2 ای انجمنی که رد پس پرده درید بر دیدهٔ پر آتش من در گذرید
1 صوفیی در خانقاه از ره رسید مرکب خود برد و در آخر کشید
2 آبکش داد و علف از دست خویش نه چنان صوفی که ما گفتیم پیش
1 از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
2 در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد