پاسبان گنج ایمانی، مرو از واعظ قزوینی غزل 101

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خواب

1 پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خواب مصحف یاد حقی، خود را مکن باطل به خواب

2 با گرانباری درین تن پای تا سر غفلتی رفته یی ای لاشه جان، در میان گل به خواب

3 در ثمر بستن که میباید بجان استادگی گشته یی ای نخل آزاد این قدر مایل به خواب

4 نیم عقلی از سبک عقلی به خود داری گمان میکنی آن را هم از تن پروری زایل به خواب

5 هر نگاه اعتبارت، جوی آب زندگیست حیف باشد چشمه آن را کنی باطل به خواب

6 این چنین کافتاد در راحت به یک پهلو تنت روی بیداری مگر بینی تو ای جاهل به خواب

7 در ره سیلاب خوابیدن، بود از عقل دور تن مده در رهگذار عمر مستعجل به خواب

8 مال چون بسیار گردد، کم شود آسودگی بگذرد چون سیری از حد، تن رود مشکل به خواب

9 خواب را خواب عدم واعظ تواند شد بدل نقد عمر بی بدل را چون دهد عاقل به خواب

عکس نوشته
کامنت
comment