بیا ای صوفی صافی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 965

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش

1 بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش بیاور دُردی دردش به امید دوا درکش

2 حریف بزم رندان شو چرا مخمور می گردی ز دست ساقی باقی می جام بقا درکش

3 سر کوی بلای او مقام مبتلایان است اگر تو از بلا ترسی عنان از کربلا درکش

4 ز خاک پاک سرمستی اگر گردی به دست آری روان در دیدهٔ جانت بسان توتیا درکش

5 خراباتست و می درجام و او معشوق می خواران اگر تو عاشق اوئی به عشق او بیا درکش

6 اگر در بزم جانبازان زمانی فرصتی یابی اجازت خواه مستانه بیا و خوش مرا درکش

7 سوی الله را وداعی کن مرید نعمت الله شو قدم در ملک باقی نه رقم گرد فنا درکش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر