1 بیا ساقی و می در ده که گل در بوستان آمد زجام لاله بلبل مست گشت و در فغان آمد
2 شرابی خورد غنچه از هوای ابر در پرده صبا ناگه لبش بوسید و بویش در دهان آمد
3 میان غنچه و گل از پی زر بود اشکالی گشاد آن عقده مشکل، صبا چون در میان آمد
4 نفیر بلبلان نگذاشت خوردن چشم نرگس را شبی گر خواب اندر دیده آن ناتوان آمد
5 اگر چه سرو را بادی ست در سر هم به پیش گل قیامی می کند کآزادگی را این نشان آمد
6 اگر چه بوستان بر رو زمانی خوب شد از گل به روی خوش به روی خویش آخر چون توان آمد
7 الا، ای ماه خرگاهی که ماندی در پس پرده برون آی و تماشا کن که گل در بوستان آمد
8 گلستانی ست خاک آستانت از رخ خوبان که مرغ آن گلستان خسرو سحرالبیان مد