- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ای یار کامروز آن مایی چو گل باید که با ما خوش برآیی
2 خدایا چشم بد را دور گردان خداوندا نگه دار از جدایی
3 اگر چشم بد من راه من زد به یک جامی ز خویشم ده رهایی
4 نهادم دست بر دل تا نپرد تو دل از سنگ خارا درربایی
5 نه من مانم نه دل ماند نه عالم اگر فردا بدین صورت درآیی
6 بیا ای جان ما را زندگانی بیا ای چشم ما را روشنایی
7 به هر جایی ز سودای تو دودی است کجایی تو کجایی تو کجایی
8 یکی شاخی ز نور پاک یزدان که جان جان جمله میوههایی
9 به لطف از آب حیوان درگذشتی کند لطفش ز لطف تو گدایی
10 اگر کفر است اگر اسلام بشنو تو یا نور خدایی یا خدایی
11 خمش کن چشم در خورشید درنه که مستغنی است خورشید از گدایی