جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2711

غزل 2711 ام از 6329 غزلیات

بیا ای یار کامروز آن مایی

1 بیا ای یار کامروز آن مایی چو گل باید که با ما خوش برآیی

2 خدایا چشم بد را دور گردان خداوندا نگه دار از جدایی

3 اگر چشم بد من راه من زد به یک جامی ز خویشم ده رهایی

4 نهادم دست بر دل تا نپرد تو دل از سنگ خارا درربایی

5 نه من مانم نه دل ماند نه عالم اگر فردا بدین صورت درآیی

6 بیا ای جان ما را زندگانی بیا ای چشم ما را روشنایی

7 به هر جایی ز سودای تو دودی است کجایی تو کجایی تو کجایی

8 یکی شاخی ز نور پاک یزدان که جان جان جمله میوه‌هایی

9 به لطف از آب حیوان درگذشتی کند لطفش ز لطف تو گدایی

10 اگر کفر است اگر اسلام بشنو تو یا نور خدایی یا خدایی

11 خمش کن چشم در خورشید درنه که مستغنی است خورشید از گدایی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بیا ای یار کامروز آن مایی

شاعر شعر بیا ای یار کامروز آن مایی چه کسی است ؟

شاعر شعر بیا ای یار کامروز آن مایی جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بیا ای یار کامروز آن مایی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بیا ای یار کامروز آن مایی چیست ؟

قالب شعر بیا ای یار کامروز آن مایی غزل است

مضمون اصلی شعر بیا ای یار کامروز آن مایی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر