-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را
2 ز نور تازه خورشید، فرش سرخ دریا را عمارت «قزل طورپاق» از این پرتو مطلا را
3 همه باغات تازه سبز در اطراف آنجا را «قز» و آن تل در آب شگفت آر معما را
4 درختان را شکوفه، زیورین کرده سراپا را کشیده زان میان سروی، به هرسو راست بالا را
5 که ما را میدهد یادی، ز اندام تو دلدارا نسیمی میوزد میان سروی، به هرسو راست بالا را
6 که ما را میدهد یادی، ز اندام تو دلدارا نسیمی میوزد خوش، تازه سازد، روح دنیا را
7 بهارانه دهد بر ما، نوید مرگ سرما را چه سان تشریح سازم، انبساط حال حالا را
8 بهشت است این فضا گویی، ندیدم ارچه آنجا را طلوع شمس، به به! بین چه حالت داده دنیا را؟
9 مشعشع کرده هر جسم لطیف صیقلآسا را! به دست نور خود بنهاده زرین تاج تلها را:
10 درخشان کرده دریا را، زرافشان کرده صحرا را طبیعت گوییا خندد: چون بیند وضع حالا را
11 فرابگرفته بانگ قهقهش، این دشت زیبا را نگارینا! بیا بشمر غنیمت، این تماشا را