بیا ای صبح نوروزی، از میرزاده عشقی نوروزی نامه 3

میرزاده عشقی

آثار میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را

1 بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را

2 ز نور تازه خورشید، فرش سرخ دریا را عمارت «قزل طورپاق» از این پرتو مطلا را

3 همه باغات تازه سبز در اطراف آنجا را «قز» و آن تل در آب شگفت آر معما را

4 درختان را شکوفه، زیورین کرده سراپا را کشیده زان میان سروی، به هرسو راست بالا را

5 که ما را می‌دهد یادی، ز اندام تو دلدارا نسیمی می‌وزد میان سروی، به هرسو راست بالا را

6 که ما را می‌دهد یادی، ز اندام تو دلدارا نسیمی می‌وزد خوش، تازه سازد، روح دنیا را

7 بهارانه دهد بر ما، نوید مرگ سرما را چه سان تشریح سازم، انبساط حال حالا را

8 بهشت است این فضا گویی، ندیدم ارچه آنجا را طلوع شمس، به به! بین چه حالت داده دنیا را؟

9 مشعشع کرده هر جسم لطیف صیقل‌آسا را! به دست نور خود بنهاده زرین تاج تل‌ها را:

10 درخشان کرده دریا را، زرافشان کرده صحرا را طبیعت گوییا خندد: چون بیند وضع حالا را

11 فرابگرفته بانگ قهقهش، این دشت زیبا را نگارینا! بیا بشمر غنیمت، این تماشا را

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر