بیار، ساقی، دریای از امیرخسرو دهلوی غزل 1430

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سویم

1 بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سویم که کشته می نشود آتش جگر به سبویم

2 طفیل خاک یکی جرعه ریز بر سر من، ریز که گرد تو به ازاین دلق بی نماز بشویم

3 نگنجم ار به در زاهدان ز بهر تبرک بس است خدمت رندان مست بر سر کویم

4 خوش آن خمار پیاپی که لعبتان خماری شبم دهند شراب و ره درونه ربویم

5 به یک سفال لبالب فروختم همه جنت که درد نقد به از سلسبیل نسیه بجویم

6 حریف بیشتر از من شود خراب که پیشش به هر پیاله سرودی ز درد خویش بگویم

7 صلاح رهزن من شد که ذوق بت نگرفتم کجاست شاهد بت رو که ره به قبله بجویم؟

8 به بت پرستی خلقی که سنگسار کنندم نه صبر آن که ز سنگی بود ز روی برویم

9 دلم به خدمت او بود دوش گفت که خسرو تو دانی و در مسجد که من سگ در اویم

عکس نوشته
کامنت
comment