بیا ای جان از جلال الدین محمد مولوی غزل 100

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بیا ای جان نو داده جهان را

1 بیا ای جان نو داده جهان را ببر از کار عقل کاردان را

2 چو تیرم تا نپرانی نپرم بیا بار دگر پر کن کمان را

3 ز عشقت باز طشت از بام افتاد فرست از بام باز آن نردبان را

4 مرا گویند بامش از چه سویست از آن سویی که آوردند جان را

5 از آن سویی که هر شب جان روانست به وقت صبح بازآرد روان را

6 از آن سو که بهار آید زمین را چراغ نو دهد صبح آسمان را

7 از آن سو که عصایی اژدها شد به دوزخ برد او فرعونیان را

8 از آن سو که تو را این جست و جو خاست نشان خود اوست می‌جوید نشان را

9 تو آن مردی که او بر خر نشسته است همی‌پرسد ز خر این را و آن را

10 خمش کن کو نمی‌خواهد ز غیرت که در دریا درآرد همگنان را

عکس نوشته
کامنت
comment