جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 100

غزل 100 ام از 6329 غزلیات

بیا ای جان نو داده جهان را

1 بیا ای جان نو داده جهان را ببر از کار عقل کاردان را

2 چو تیرم تا نپرانی نپرم بیا بار دگر پر کن کمان را

3 ز عشقت باز طشت از بام افتاد فرست از بام باز آن نردبان را

4 مرا گویند بامش از چه سویست از آن سویی که آوردند جان را

5 از آن سویی که هر شب جان روانست به وقت صبح بازآرد روان را

6 از آن سو که بهار آید زمین را چراغ نو دهد صبح آسمان را

7 از آن سو که عصایی اژدها شد به دوزخ برد او فرعونیان را

8 از آن سو که تو را این جست و جو خاست نشان خود اوست می‌جوید نشان را

9 تو آن مردی که او بر خر نشسته است همی‌پرسد ز خر این را و آن را

10 خمش کن کو نمی‌خواهد ز غیرت که در دریا درآرد همگنان را

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بیا ای جان نو داده جهان را

شاعر شعر بیا ای جان نو داده جهان را چه کسی است ؟

شاعر شعر بیا ای جان نو داده جهان را جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بیا ای جان نو داده جهان را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بیا ای جان نو داده جهان را چیست ؟

قالب شعر بیا ای جان نو داده جهان را غزل است

مضمون اصلی شعر بیا ای جان نو داده جهان را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر