1 بیا، جانا، که جانت را بمیرم وگر میرم به جان منت پذیرم
2 خلاص من بجویید، ای رفیقان که من در قید مهر او اسیرم
3 نظر گفتند داری با فقیران من مسکین نه آخر هم فقیرم
4 نمی آید به گوشت ناله من که گوش چرخ کر گشت از نفیرم
5 همی ترسم سرآید عمر خسرو به درد هجر از حسرت بمیرم
دیدگاهها **