- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که مجلس عشق است و طالع مسعود بیا که نوبت وصلست و وقت گفت و شنود
2 بیا که مطرب عشاق ساز ما بنواخت بیا که ساقی وحدت سرسبو بگشود
3 بیا و جان عزیزت بیار در مجلس که نقل مجلس ما غیر جان نخواهد بود
4 بیا و کشتهٔ ما شو که تا شوی زنده بیا و بندهٔ ما باش و خواجهٔ موجود
5 بیا و جبههٔ دستار عقل را بفروش که پیر میکدهٔ عشق این چنین فرمود
6 بیا که از لب ساغر حیات می ریزد بیا که از دم مطرب همی سوزد عود
7 رسید عشق ز خمخانهٔ قدم سرمست به یک کرشمه دل از دست عالمی بربود
8 کشیده بر کتب دل که ما محب تو ایم نوشته بر ورق جان که ای مرا مقصود
9 بیا که میر خرابات نعمت اللهست بیا که اول تلخ است و عاقبت محمود