-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که میکشدم درد ارزومندی طبیب درد منی در بمن چه می بندی
2 مرا گریز چو از بندگی میسر نیست ترا گزیر نباشد هم از خداوندی
3 ز بسکه غیرت حسنت غیور کرد ایشمع ز برق حسن خود آتش بعالم افکندی
4 گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم که خار خار امیدم ز بیخ بر کندی
5 اسیر هجر ترا آرزوی مردن خویش چو آرزوی خلاصی است در دل بندی
6 عجب مدار جدایی یوسف از یعقوب بکوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی
7 هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی علاج ما شکری بود از آن لب قندی