بیا که میکشدم درد ارزومندی از اهلی شیرازی غزل 1383

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بیا که میکشدم درد ارزومندی

1 بیا که میکشدم درد ارزومندی طبیب درد منی در بمن چه می بندی

2 مرا گریز چو از بندگی میسر نیست ترا گزیر نباشد هم از خداوندی

3 ز بسکه غیرت حسنت غیور کرد ایشمع ز برق حسن خود آتش بعالم افکندی

4 گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم که خار خار امیدم ز بیخ بر کندی

5 اسیر هجر ترا آرزوی مردن خویش چو آرزوی خلاصی است در دل بندی

6 عجب مدار جدایی یوسف از یعقوب بکوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی

7 هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی علاج ما شکری بود از آن لب قندی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر