-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش
2 به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش
3 به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش
4 بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش
5 دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش
6 تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش